لیلی و مجنون..!!!
يک شبي مجنون نمازش را شکست
بي وضو در کوچه ليلا نشست
***
عشق آن شب مست مستش کرده بود
فارغ از جام الستش کرده بود
***
سجده اي زد بر لب درگاه اوپر زليلا شد دل پر آه او
***
گفت يا رب از چه خوارم کرده ايبر صليب عشق دارم کرده اي
***
جام ليلا را به دستم داده ايوندر اين بازي شکستم داده اي
***
نشتر عشقش به جانم مي زنيدردم از ليلاست آنم مي زني
***
خسته ام زين عشق، دل خونم مکنمن که مجنونم تو مجنونم مکن
***
مرد اين بازيچه ديگر نيستماين تو و ليلاي تو ... من نيستم
***
گفت: اي ديوانه ليلايت منمدر رگ پيدا و پنهانت منم
***
سال ها با جور ليلا ساختيمن کنارت بودم و نشناختي
***
عشق ليلا در دلت انداختمصد قمار عشق يک جا باختم
***
کردمت آوارهء صحرا نشدگفتم عاقل مي شوي اما نشد
***
سوختم در حسرت يک يا ربتغير ليلا برنيامد از لبت
***
روز و شب او را صدا کردي وليديدم امشب با مني گفتم بلي
***
مطمئن بودم به من سرميزنيدر حريم خانه ام در ميزني
***
حال اين ليلا که خوارت کرده بوددرس عشقش بيقرارت کرده بود
***
مرد راهش باش تا شاهت کنمصد چو ليلا کشته در راهت کنم
+ نوشته شده در چهارشنبه ۱۳۹۱/۱۲/۲۳ ساعت 23:14 توسط حوا
|