جملات الهام بخش

 

 

 

قلب زیبا

در جستجوی قلبِ زیبا باش نه صورتِ زیبا


    زیرا هر آنچه زیباست همیشه خوب نمی ماند


    امـا آنچه خوب است همیشه زیباست ...

راز

هیچ وقت رازت رو به کسی نگو؛
وقتی خودت نمیتونی حفظش کنی،
چطور انتظار داری کس دیگه ای برات راز نگه داره؟

اعتماد

عجیب است که پس از گذشت یک دقیقه به پزشکی اعتماد می کنیم؛

.
    بعد از گذشت چند ساعت به کلاهبرداری !

.
بعد از چند روز به دوستی

.
    بعد از چند ماه به همکاری

.
    بعد از چند سال به همسایه ای ...

.
اما بعد از یک عمر به خدا اعتماد نمی کنیم !
دیگر وقت آن رسیده که اعتمادی فراتر آنچه می بایست را به او ببخشیم.
او که یگانه است و شایسته ...

جملات الهام بخش

S A L I J O O N

خدا

حجاب ایرانی

یا فاطمه

عزیز ترین بندگان خدا

 

ﺑﻪ ﺧﺪﺍ گفتند: ﺧﺪﺍﻭﻧﺪا ﻋﺰﯾﺰﺗﺮﯾﻦ بندﮔﺎنت چه ﮐﺴﺎﻧﯽ ﻫﺴﺘﻨﺪ؟


ﺧﺪﺍﻭﻧﺪ ﻓﺮﻣﻮﺩ: ﺁﻧﺎﻥ ﮐﻪ ﻣﯽ ﺗﻮﺍﻧﻨﺪ ﺗﻼﻓﯽ ﮐﻨﻨﺪ


ﺍﻣﺎ بخاطر ﻣﻦ، ﻣﯽ بخشند...

بدون شرح

گفت و گو خدا با بنده

 خدا: بنده ی من نماز شب بخوان و آن یازده رکعت است.
بنده: خدایا ! خسته ام! نمی توانم.

خدا: بنده ی من، دو رکعت نماز شفع و یک رکعت نماز وتر بخوان.
بنده: خدایا ! خسته ام برایم مشکل است نیمه شب بیدار شوم…

خدا: بنده ی من قبل از خواب این سه رکعت را بخوان
بنده: خدایا سه رکعت زیاد است

خدا: بنده ی من فقط یک رکعت نماز وتر بخوان
بنده: خدایا ! امروز خیلی خسته ام! آیا راه دیگری ندارد؟

خدا: بنده ی من قبل از خواب وضو بگیر و رو به آسمان کن و بگو یا الله
بنده: خدایا! من در رختخواب هستم اگر بلند شوم خواب از سرم می پرد!

خدا: بنده ی من همانجا که دراز کشیده ای تیمم کن و بگو یا الله
بنده: خدایا هوا سرد است! نمی توانم دستانم را از زیر پتو در بیاورم

خدا: بنده ی من در دلت بگو یا الله ما نماز شب برایت حساب می کنیم
بنده اعتنایی نمی کند و می خوابد.

خدا: ملائکه ی من! ببینید من آنقدر ساده گرفته ام اما او خوابیده است چیزی به اذان صبح نمانده او را بیدار کنید دلم برایش تنگ شده است امشب با من حرف نزده
ملائکه: خداوندا! دوباره او را بیدار کردیم ، اما باز خوابید

خدا: ملائکه ی من در گوشش بگویید پروردگارت منتظر توست
ملائکه: پروردگارا! باز هم بیدار نمی شود!

خدا: اذان صبح را می گویند هنگام طلوع آفتاب است ای بنده ی من بیدار شو نماز صبحت قضا می شود خورشید از مشرق سر بر می آورد
ملائکه: خداوندا نمی خواهی با او قهر کنی؟
خدا: او جز من کسی را ندارد … شاید توبه کرد …
یا زهرا...

دعا

دروغ و حقیقت

روزی دروغ به حقیقت گفت : مــــیل داری باهم به دریـــا برویم و شنـــا کنیم ،

حقیقــت ساده لــوح پذیرفت و گول خورد .

آن دو با هم به کنار ساحل رفتند ، وقتی به ساحل رسیدند حقیقت لباسهایش را در آورد .

 دروغ حیلــــه گـــر لباسهای او راپوشید و رفت .

 از آن روز همیشه حقیقت عــــریان و زشت است ،

اما دروغ در لبــــــاس حقیقت با ظاهری آراسته نمایان می شود.

جملات الهام بخش

 



 


 


 


 


 


 


 


 


 

گفت وگو باخدا

این مطلب اولین بار در سال 2001 توسط زنی به نام ریتا در وب سایت یک کلیسا قرار گرفت.

 

این مطلب کوتاه به اندازه ای تاثیر گذار و ساده بود که طی مدت 4 روز بیش از پانصد هزار نفر

 

به سایت کلیسا ی توسکالوسای ایالت آلاباما سر زدند.

 

این مطلب کوتاه به زبان های مختلف ترجمه شد و در سراسر دنیا انتشار پیدا کرد.


Interview with god

گفتگو با خدا


I dreamed I had an Interview with god

خواب دیدم در خواب با خدا گفتگویی داشتم.

 


So you would like to Interview me? "God asked."

خدا گفت : پس میخواهی با من گفتگو کنی؟

 


If you have the time "I said"

گفتم : اگر وقت داشته باشید.

 


God smiled

خدا لبخند زد

 


My time is eternity

وقت من ابدی است.

 


What questions do you have in mind for me?

چه سوالاتی در ذهن داری که میخواهی بپرسی؟

 


What surprises you most about humankind?

چه چیز بیش از همه شما را در مورد انسان متعجب می کند؟

 


Go answered ....

خدا پاسخ داد ...

 


That they get bored with childhood.

این که آنها از بودن در دوران کودکی ملول می شوند.

 


They rush to grow up and then long to be children again.

عجله دارند که زودتر بزرگ شوند و بعد حسرت دوران کودکی را می خورند.

 


That they lose their health to make money

این که سلامتی شان را صرف به دست آوردن پول می کنند.

 


And then lose their money to restore their health.

و بعد پولشان را خرج حفظ سلامتی میکنند.

 


By thinking anxiously about the future. That

این که با نگرانی نسبت به آینده فکر میکنند.

 


They forget the present.

زمان حال فراموش شان می شود.

 


Such that they live in neither the present nor the future.

آنچنان که دیگر نه در آینده زندگی میکنند و نه در حال.

 


That they live as if they will never die.

این که چنان زندگی میکنند که گویی هرگز نخواهند مرد.

 


And die as if they had never lived.

و آنچنان میمیرند که گویی هرگز زنده نبوده اند.

 


And then I asked ...

بعد پرسیدم ...

 


As the creator of people what are some of life's lessons you want them to learn?

به عنوان خالق انسان ها ، میخواهید آنها چه درس هایی اززندگی را یاد بگیرند؟

 


God replied with a smile.

خدا دوباره با لبخند پاسخ داد.

 


To learn they cannot make anyone love them.

یاد بگیرند که نمی توان دیگران را مجبور به دوست داشتن خود کرد.

 


What they can do is let themselves be loved.

اما می توان محبوب دیگران شد.

 


learn that it is not good to compare themselves to others.

یاد بگیرند که خوب نیست خود را با دیگران مقایسه کنند.

 


To learn that a rich person is not one who has the most.

یاد بگیرند که ثروتمند کسی نیست که دارایی بیشتری دارد.

 


But is one who needs the least.

بلکه کسی است که نیاز کم تری دارد

 


To learn that it takes only a few seconds to open profound wounds in persons we love.

یاد بگیرند که ظرف چند ثانیه می توانیم زخمی عمیق در دل کسانی که دوست شان داریم ایجاد کنیم.

 


And it takes many years to heal them.

و سال ها وقت لازم خواهد بود تا آن زخم التیام یابد.

 


To learn to forgive by practicing forgiveness.

با بخشیدن ، بخشش یاد بگیرند.

 


To learn that there are persons who love them dearly.

یاد بگیرند کسانی هستند که آنها را عمیقا دوست دارند.

 


But simply do not know how to express or show their feelings.

اما بلد نیستند احساس شان را ابراز کنند یا نشان دهند.

 


To learn that two people can look at the same thing and see it differently.

یاد بگیرند که میشود دو نفر به یک موضوع واحد نگاه کنند و آن را متفاوت ببینند.

 


To learn that it is not always enough that they are forgiven by others.

یاد بگیرند که همیشه کافی نیست دیگران آنها را ببخشند.

 


They must forgive themselves.

بلکه خودشان هم باید خود را ببخشند.

 


And to learn that I am here.

و یاد بگیرند که من اینجا هستم.

 

شیطان

به کسانی که به شما حسادت می کنند، احترام بگذارید،

اینها کسانی هستند که از صمیم قلب معتقدند شما بهتر از آنها هستید...!!

کدامین خانه ؟؟

پاسخ دکتر حسابی

یکی از دانشجویان دکتر حسابی به ایشان گفت : شما سه ترم است که مرا از این درس می اندازید. من که

نمی خواهم موشک هوا کنم . می خواهم در روستایمان معلم شوم .

دکتر جواب داد : تو اگر نخواهی موشک هواکنی و فقط بخواهی معلم شوي قبول ، ولی تو نمی توانی به

من تضمین بدهی که یکی از شاگردان تو در روستا ، نخواهد موشک هوا کند!!!

شجاعت

 

یکی از دبیرستان هاي تهران هنگام برگزاري امتحانات سال ششم دبیرستان به عنوان موضوع انشا این مطلب داده شد که شجاعت یعنی چه؟

محصلی در قبال این موضوع فقط نوشته بود :

شجاعت یعنی این و برگه ي خود را سفید به ممتحن تحویل داده بود و رفته بود !

 اما برگه ي آن جوان دست به دست دبیران گشته بود و همه به اتفاق و بدون استثنا به ورقه سفید او نمره 20 دادند فکر میکنید اون دانش آموز چه کسی می تونست باشه؟

.

.

.

.

.

 

 

"دکتر علی شریعتی"

هیچوقت

تو را ارزو نخواهم کرد

هیچوقت!

تو را لحظه ای خواهم پذیرفت

که خودت بیایی...

با دل خود ، نه با آرزوی من... 

باز باران با ترانه ...

باز باران با ترانه...

باز باران با ترانه

میخورد بر بام خانه

خانه ام کو خانه ات کو ؟

آن دل دیوانه ات کو ؟

روزهای کودکی کو ؟

فصل خوب سادگی کو ؟

یادت آید روز باران ؟

گردش آن روز دیرین ؟

پس چه شد دیگر کجا رفت ؟

خاطرات خوب و رنگین ؟

در پس آن کوی بن بست

در دل تو آرزو هست ؟

کودک خوشحال دیروز ...

غرق در غم های امروز...

یاد باران رفته از یاد

آرزوها رفته بر باد...

باز باران  باز باران

میخورد بر بام خانه

بی ترانه

بی بهانه

شایدم  گم کرده خانه...