روزی دروغ به حقیقت گفت : مــــیل داری باهم به دریـــا برویم و شنـــا کنیم ،

حقیقــت ساده لــوح پذیرفت و گول خورد .

آن دو با هم به کنار ساحل رفتند ، وقتی به ساحل رسیدند حقیقت لباسهایش را در آورد .

 دروغ حیلــــه گـــر لباسهای او راپوشید و رفت .

 از آن روز همیشه حقیقت عــــریان و زشت است ،

اما دروغ در لبــــــاس حقیقت با ظاهری آراسته نمایان می شود.